سکوت....
|
سلامی ازمناجات های هویزه به دنیای ارتباطات بی رابطه... سلامی از گوشه ی کوچکی از دنیا و لی حقیقتا کل دنیا... سلام...سلام..سلام.. ای کاش حرفهای راوی را زودتر میفهمیدم،می فهمیدم که دنیای امروز بجای اسایش،دردسر برایم ساخته است.. ای کاش می فهمیدم رابطه ای که مدرنیته است،چیزی جز قطع رابطه نیست... ای کاش زود تر می فهمیدم که اینجا فرزندان دیگر زهرا به خدا رسیدند و تا ابد میتوانند مشتاقان یا حتی جاهلان را به کوی خود رسانند...اینجا گویی کل دنیا را خاک کرده اند.. ای کاش زود تر می فهمیدمکسانی بودند که ندای هل من ناصر ینصرنی حسین (ع)زهرا را لبیک گفتند.. ای کاش زودتر می فهمیدم شیر مردانی بودند که جام عشق را تا به انتها سر کشیدند... حالا می فهمم کهندای یا لیتنا کنا معک را برای که سردهم؟! و شیپور جنگ برائت را برای که به صدا در اورم..آه..آه..آه... حالا می فهمم که وقتی آیت الله مشکینی فرمودند:من حاضرم همه ی نمازهایم را با دورکعت نماز آن شیر مردان که در اوج جنگ و بدون طهارت خواندند عوض کنم،دلیلش چیست!! حالا می فهمم که اینجا فاصله ای بین زمین و آسمان نیست،اینجا میتوان سری به آسمان زد یا نه؟!یا نه اینجا خود آسمان است.یا نه اینجا عرش است!!! اینجا فهمیدم که چطور مغز متفکر دنیا در مقابل نیروی الهی شهید چمران کم آورد.! به راستی هر کس میخواهد معرفت النفس کسب کند،باید چند واحد آزادگی رادر اینجا پاس کند. امیدوارم مثل آن دختری که زیر عکس شهید بی سر و پا،سر و پایی پیدا کرده بود،من هم روزی سر و پایی پیدا کنم.. دیگر از بوی دنیا و مدرنیته بودن و غرب زدگی بیزارم.. دیگر میخواهم خودم باشم...گویی با دیدن رشادت های جوان های ایرانی نسل گذشته به خودم آمدم...آخر رسم ما نمک خوردن و نمکدان شکستن نیست! ما رسممان این است که اگر کسی حتی یک وعده غذایی مهمانمان کرد حداقل یک وعده اورا میهمان میکنیم... حالا که فهمیدم کسانی بودند که برای ما از جان و مال و خانواده یشان گذشتند.. پس حداقل وظیفه ی من این است که به آنها پشت پا نزنم.. پ.ن:شهدا شرمنده ایم.. [ جمعه 91/11/20 ] [ 11:4 صبح ] [ محمد یزدانی ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |